تحولات لبنان و فلسطین

دکتر تقی آزادارمکی استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران معتقد است: خانواده در نظام اجتماعی ایران در حرف و در کلام نهاد مهمی است اما در واقعیت جاری اهمیت خود را از دست داده است.

خانواده، سرمایۀ تاریخی، دینی و فرهنگی ماست/به اسم نقد تفکر پدرسالار، نقش پدر را در خانواده حذف نکنیم

قدس آنلاین؛ «خانواده‌ به عنوان هسته اصلی جامعه در گذشته بیشتر کانونی بوده و نظام سیاسی و دینی، متأثر و مکمل آن بوده است. در دوره جدید خانواده ضمن این‌که یکی از کانون‌های اندیشه و عمل است، ولی حیات آن در متن اجتماع معنی یافته است. بدین لحاظ، خانواده ضمن این‌که بر دیگر نهادها اثر گذار است، از آن‌ها نیز متأثر است. ولی آن‌چه قابل اشاره است آن است که خانواده ایرانی دستخوش تغییرات عمده‌ای شده است، چنان که در بسیاری از موارد کارکردها و ویژگی‌های و ساختارها دچار تحولاتی شده است که از عوامل این تغییرات می‌توان شرایط جدید اقتصادی، افزایش سطح تحصیلات، مشارکت بیشتر زنان، اهمیت فرزندان در کنار اولیا، توسعه رسانه‌های جمعی، مد، مصرف و مسافرت موجب شده تا زنان در کنار مردان به تغییر ساختار خانواده اقدام کنند.»

متن بالا بخشی از کتاب «جامعه‌شناسی خانواده ایرانی» نوشته دکتر «تقی آزاد ارمکی» است؛ وی استاد گروه جامعه‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است و مدرک دکتری خود را در رشته جامعه‌شناسی (گرایش اصلی: جامعه‌‏شناسی نظری - گرایش فرعی: جامعه‏‌شناسی توسعه) از دانشگاه مریلند آمریکا دریافت کرده است.

«تقی آزادارمکی» استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در گفت وگویی اختصاصی با قدس آنلاین به بررسی جایگاه کنونی خانواده و نقش والدین در خانواده امروز پرداخته است که در ادامه می‌خوانید.

*خانواده امروز چه ویژگی هایی دارد و نقش کنونی والدین در خانواده را چگونه توضیح می توان داد؟

- جایگاه کنونی خانواده و نقش والدین در خانواده امروز  را از سه منظر می‌توان مورد بررسی قرار داد؛ یک منظر خود این والدین و نقششان در خانواده است؛ منظر نخست نگاه پژوهش‌هایی است که در این رابطه در کشور صورت می‌گیرد که بیشتر نگرشی توأم با انتظارات ارزش‌ها و آرزوهاست؛ نگاه دوم بر مبنای روابط درون خانواده و بر اساس واقعیات موجودی است که در خانواده جاری و ساری است و نگاه سوم از نگاه به خانواده در کلیت ساختار اجتماعی و نقشی که پدران در خانواده بازی می‌کنند شکل می‌گیرد.جایگاه کنونی والدین در خانواده را نمی‌توان بدون در نظر گرفتن این سه منظر مورد بررسی قرار داد. درواقع برای تحلیل این مسئله ابتدا باید مشخص کنیم که کجا قرار گرفتیم.

- خانواده در نظام اجتماعی ایران در حرف و در کلام نهاد مهمی است اما در واقعیت جاری اهمیت خود را از دست داده است و این به دلایل مختلف رخ داده است؛ بیشتر امور برای زندگی افراد در نظام اجتماعی کنونی کشور به واسطه نهادهای رسمی کنترل و مدیریت می‌شود. حال در این جا می‌توانیم نام این نهاد رسمی را دولت یا حکومت بگذاریم.

*علت از دست رفتن جایگاه خانواده در نظام اجتماعی ایران را در چه می بینید؟

- دلیل عمده آن وضعیت کشور بعد از انقلاب اسلامی است و خلاف تصورها و برخی کارشناسی‌ها الزاما این ماجرا ربطی به مدرنیته در معنای عمومی آن  ندارد؛ خود انقلاب اسلامی که در ایران به وقوع پیوست همه هسته اش از درون خانواده خارج شده بود اما این هسته دیگر به خانواده بازنگشته است و در کلیت فضای عمومی و حوزه نظام سیاسی و حوزه نظام اجتماعی قرار گرفته است چرا که بیشترین کنش‌ها و مناقشات در نهادهای رسمی و خارج از خانواده و در حوزه‌های رسمی رخ می‌دهد که خارج از خانواده است. به همین دلیل است که می‌گویم خانواده در حرف مهم اما در عمل نهاد مهمی نیست.

خانواده در حرف مهم اما در عمل نهاد مهمی نیست

- وظایف و کارویژه‌های خانواده به واسطه نهادهای بیرون از خانواده کنترل می‌شود؛ شما به سیاست‌های فرزندآوری و آسیب ها و نابسامانی‌ها، طلاق، اعتیاد و آرزوها نگاه کنید همه اینها بیشتر جنبه عمومی و ایدئولوژیک خارج از خانواده پیدا کرده‌اند. در چنین وضعیتی واقعا نباید از خانواده به عنوان یک نهاد تاریخی در ایران خیلی انتظار داشته باشیم که خود را در کانون قرار بدهد چرا که اگر خانواده خود را در کانون قرار دهد بیشتر ضربه می‌خورد و بیشتر از سوی کلیات نظام اجتماعی مورد ظلم و ستم قرار می‌گیرد.

- فرض کنید خانواده‌هایی که تصمیم می‌گیرند که  برای آینده‌ فرزندان خودشان برنامه ریزی بکنند. پس به سراغ حمایت‌های آموزشی می‌روند و همه تصمیم می‌گیرند که فرزندانشان را صاحب تخصص و دانش و مهارت کنند. خب در ادامه ما شاهد این خواهیم بود که تمام فرزندان تحصیلات و مهارت دارند اما نظام اجتماعی توانایی به کارگیری این افراد را ندارد و شما به یکباره با خیل افرادی که تصمیم به مهاجرت می‌گیرند مواجه می‌شوید.در صورتی که اگر خانواده‌ها چنین اقدامی برای فرزندانشان انجام نمی‌دانند احتمالاً دیگر فشار هم نمی‌آوردند که آنها را از کشور بیرون کنند و به آنها کمک کنند که از این کشور خارج شوند. یا مثلاً بحث در بحث تأخیر در سن ازدواج؛ مسئله به این شکل نیست که شما با فرزندانی مواجه باشید که از سر لج بازی تن به ازدواج نمی‌دهند.

بیشتر توضیح می‌دهید..

- درواقع خانواده‌ها کم کم به این تصمیم می‌رسند که ازدواج در سنین پایین مناسب نیست چرا که خانواده توان پرداخت هزینه‌های ازدواج را ندارد ؛ در جامعه دیروز خانواده این هزینه را می‌پرداخت و فرزنذانش را ترغیب به ازدواج می‌کرد اما امروز خانواده فرزندان را رها کرده است.پس می‌بینیم که جایی هم که خانواده ورود می‌کند، آسیب می‌بیند. مثال دوم در مورد تفریح و فضای عمومی و فرهنگی است. خانواده‌ها امروز به دنبال این هستند که فرزندان جدا از آموزش رسمی دنیال یادگیری یک زبان، موسیقی هنر یک چیزی علاوه بر آموزش رسمی. چون به نظرشان آموزش رسمی کفایت نمی‌کند و نمی‌تواند مشکل را حل کند و شروع کردند به اینکه فرزندشان مجموعه‌ای از مهارت‌ها را کسب کند.

اما بعد از آن چه خواهد شد؟ کجا می‌توان این مهارت‌ها را استفاده کرد؟

- درواقع این مهارت‌ها مورد استفاده قرار نخواهد گرفت و ارزشی هم برای خانواده نخواهد داشت و یک افسردگی جدید به خانواده تحمیل می‌کند. در این بین بیشترین آسیب متوجه والدین است و از همه مهمتر پدران خانواده هستند. وقتی پدر احساس می‌کند که دیگر قدرتی ندارد و توان انجام دادن کاری برای خانواده را ندارد یک پدر ضعیف و ناتوان و بی اهمیت ظهور می‌کند که نتیجه آن یک «خانواده بی‌پدر» است.

اغلب پدران در خانواده‌های ایرانی نمی‌توانند نقش پدرانه خود را به تمامی ایفا کنند

- امروز اغلب پدران در خانواده های ایرانی نمی‌توانند نقش پدرانه خود را به تمامی ایفا کنند یعنی حکم اصلی صادر کنند یا سیاست پیشه کنند و ... برخی این وظیفه را به مادر خانواده تفویض کرده‌اند و برخی خانواده را رها کرده اند و اینکه در خانواده‌های ما یا پدر و مادر بر سر فرزندان ستیز می‌کنند، یا پدر رها کرده رفته یا پدر هست و نقشی بازی نمی‌کند و کمی هم در حالت تعاملی خانواده ها باهم زندگی می‌کنند و سرنوشت خانواده به صورت اشتراکی تعیین می‌شود. اینکه می‌گوییم از منظر اول  خانواده امروز به حاشیه رانده شده است و فقط مورد سؤال قرار می‌گیرد اینجاست؛ در آموزش و پرورش، تربیت و ازدواج.

* از زوایه دید روابط درون خانواده این مسئله به چه شکلی است؟

- اما منظر دوم بررسی این مسئله، بر مبنای روابط درون خانواده است؛ وقتی شما سر را داخل خانواده می‌کنید تا ببینید والدین به چه میزان اهمیت دارند، می‌بینید که درون خانواده به دلیل اینکه آرزوهای بسیار زیادی وجود دارد اما امکانات کمی وجود دارد این خانواده در معرض بحران‌ها و نابسامانی های بسیاری قرار دارد. اسم این خانواده را «خانواده در معرض نابسامی» می‌گذاریم. خانواده‌های ما عموماً خانواده‌هایی هستند که امورشان به سادگی پیش نمی‌رود و با مشکلات بسیاری مواجه هستند در این خانواده‌ها بیش از اینکه رابطه ها و گفتگوها به شکل طبیعی شکل بگیرد و در آن فرهنگ تولید بشود، ستیز و خشونت تولید می‌شود و روابط بین افراد بر اساس مبادله است تا بر اساس عشق و همراهی.

بدترین وضعیتی که خانواده ایرانی در دوره تاریخ خود تجربه کرده است

یعنی عملاً در خانواده ها یک جنگ پنهان بین والدین یا بین والدین و فرزندان یا بین فرزندان به وقوع پیوسته است و این بدترین وضعیتی است که خانواده ایرانی در دوره تاریخ خود تجربه کرده است. در این بین سوالی که مطرح است این است که چه کسی از این وضعیت متضرر می‌شود؟ بله همه اعضا متضرر خواهند شد؛ هم دختران هم پسران هم پدران و مادران و هم وابستگان. خانواده‌های ما دائم به این سمت میل می‌کنند که روابط اجتماعی و فامیلی خود را کم و کمتر می‌کند؛ از عمه و خاله و دایی عبور کند و از برادری و خواهری یک معانی روتین و اقتصادی پیدا کند.

* کرونا با خانواده ایرانی چکار کرد؟

- کرونا در مرحله اول منجر به یک آشتی شد یعنی اعضای خانواده که از خانواده بیرون رفته بودند موجب شد که به درون خانواده بازگردند اما در ادامه به انزوای اجتماعی بیشتر دامن زد. یعنی آدم ها از هم جدا شدند و کمتر تصمیم به دیدن هم می‌گیرند. یعنی اینگونه نیست که تصور کنیم کرونا یک عطشی را ایجاد کرده است که به محض برطرف شدنش مردم برای دیدن همدیگر هجوم ببرند و کرونا فی‌الواقع نشان داد که روابط انسان‌ها یک روابط سرد اقتصادی مبادله گرایانه بود و این خطر بزرگی است. نتایج بسیاری از پژوهش‌های اجتماعی در رابطه با خانواده حاکی از آن است که انسان ها در حال ستیز با یکدیگر هستند. آنجایی این ستیز مشخص می‌شود که پدر از بین می‌رود و بحث تقسیم ارث پیش می‌آید یا اینکه پدر می‌خواهد کمکی به یکی از اعضای خانواده بکند و شما شاهد برآمدن فغان و واویلا از سوی دیگر اعضا هستید که چرا به او بله و چرا به ما نه.

در نگرش کلی جامعه ما نیاز به خانواده با «مرد کم قدرت» در حال شکل گرفتن است

- بحث سوم بحث نگرش‌ها و گرایش‌ها به خانواده است. در نگرش کل جامعه امروز ما یک تصور از نیاز به خانواده با «مرد کم قدرت» در حال شکل گرفتن است؛ خانواده‌ای که مرد در آن کانون قدرت نباشد. برخی این تصور را دارند که نگاه‌های فمینیستی این مسئله را ترویج کرده است، می‌خواهم بگویم که نه اینگونه نیست؛ این برمی‌گردد به تمام اعضای خانواده که در این زمنیه دارند تلاش می‌کنند!

* یعنی اعضای خانواده دست به تخریب جایگاه پدر می زنند؟

- دقت کنید، ما یک چیزی را داشتیم به عنوان «جامعه پدرسالار» که بعدها متوجه شدیم جامعه پدرسالار هم چیز بدی است و گفتیم پدر هم جایگاهش را از سنت و همین پدرسالاری گرفته است و نه بر اساس صلاحیت و شایستگی! پس پدران زورگو هستند و خانواده و اعضای آن برای اینکه نشان بدهند مدرن هستند درصدد حذف جایگاه پدر برآمدند همان طور که در مرحله دوم به حذف مادر نیز برخواهند آمد. این مفاهیم(پدر و مادر) مفاهیم مهمی در ادبیات ما هستند اما جامعه ما دارد از این مفاهیم عبور می‌کند. مردان ما به دنبال زن و زنان ما به دنبال مرد هستند و فرزندان دیگر دنبال پدر و مادر و کسانی که به آنها سرویس بدهند نیستند.اینجا یک مشکلات عمده‌ای پیش آمده است که برمی‌گردد به نگرش‌هایی که در جامعه پیش آمده است. درواقع نقد تفکر پدرسالار به بی قدرت شدن پدر و حذف پدر خواهد انجامید.

خانواده امروز چیزی در اختیار ندارد که اگر نکرد مورد نقد قرار بگیرد

- خانواده‌ای که امکانش را ندارد اما انتظارات از او همچنان به قوت خود باقی است. در خانواده دیروز ما هم فرزند بعد از یک سنی می‌رفت دنبال زندگی خودش. خانواده دیروز با اینکه گفته می‌شد حمایت پدر و مادر هم وجود داشت اما بعد از ایجاد شدن قدرت خود به سمت تولید کشیده می‌شد یا پشت دار قالی می‌رفت یا سر زمین مشغول کار می‌شد. در خانواده جدید فرزندان نه فقط به بی مسئولیتی دچار هستند که انتظارات و چشمداشت خود را هم از پدر و مادر و والدین خود دارند. در صورتی که این نگاه غلطی است به خانواده در جامعه ایران و باید برگردیم و به جامعه بگوییم که خانواده امروز چیزی در اختیار ندارد که بخواهد برای فرزندش مصرف کند که اگر نکرد مورد نقد قرار بگیرد.

*انتظاراتی که از خانواده در جامعه ایجاد شده است غلط است؟

- بله، امروز پدرها برای تأمین و برآورده کردن آن انتظاراتی که از خانواده در جامعه ایجاد شده مجبور است رو به شغل های دوم و سوم بیاورد و خب طبیعی است که چنین پدری خیلی زود فرسوده خواهد شد وقتی فرسوده شد از خانواده جدا می‌شود و نظارت‌ها و مسئولیت‌هایش در قبال خانواده کم و کمتر می‌شود و یک «خانواده بی‌پدر» شکل می‌گیرد. بسیاری از خانواده ها در کشور وجود دارد که دچار چنین وضعیتی هستند. خانواده هایی که به دلایل آرزوهای فرزندان پدر باید کار کند، مادر باید هزینه کند و سرانجام ناکامی برای همه پیش می‌آید. ما باید برگردیم به آموزش جامعه‌مان که خانواده امروزی توان آنچنانی که مدنظر ما بوده دیگر ندارد که انتظارات زیادی از آن داشته باشیم. یعنی باید تعریفمان را  از خانواده و انتظاراتمان را از آن به‌روز کنیم. ما اعم از رسانه‌ها، روحانیت، دانشگاهیان و همه و همه باید در این راه کمک کنند.

خانواده امروز پناهگاه هست اما دیگر آن مکان امن نیست

در جامعه کنونی تمام عمر یک خانواده در تهران صرف خرید یک خانه ۴۰-۵۰ متری میشود یعنی تمام سرمایه و داشته این خانواده در دوران عمر آنها همین یک خانه است. در صورتی که در گذشته صرف داشتن یک اتاق برای تشکیل یک خانواده کفایت می‌کرد. همه اینها موجب فرسودگی والدین می‌شود. در خانواده فرسوده و بی پدر و مادر دیگر کسی نیست که به فرزندان تربیت اخلاق و گذاره های اخلاقی و تامل و سازگاری و رفاقت را تعریف کند. در چنین خانواده‌ای نه پدران توانایی چنین کارویژه‌ای را دارد و نه مادر وقت کافی را. اینجاست خانواده تبدیل به محل استراحت یک مشت افراد خسته از بیرون آمده می‌شود. در خانواده‌های امروزی کمترین میزان خاطره گویی و قصه‌گویی را شاهد هستیم شاهد غیبت و استهزا هستیم اما موضوعی که در آن درس و عبرت وجود داشته باشد کمتر دیده می‌شود.خانواده امروز پناهگاه هست اما دیگر آن مکان امن نیست.

خانواده با تمامی گرفتاری‌هایش همچنان تنها پناهگاه و حامی مردم ایران است

- بنده تا اینجای بحث تا حدودی منفی صحبت کردم اما باید بگویم که با تمام این گرفتاری‌ها، هنوز تنها پناهگاه و حامی مردم ایران، خانواده است. یعنی همچنان خانواده تنها نجات دهنده و کمک کننده جامعه ما در بحران‌ها است؛ مثل همین قصه تحریم‌ها و افزایش قیمت‌ها و نابرابری اقتصادی و فقری که وجود داشت. همین خانواده‌ها حمایت کردند و اعضا را تهییج به ویرانی نکردند. با تمام این فشارهای اقتصادی مردم عصیان‌گر نشدند و این نیرویی که جلو عصیانگری را گرفت خانواده بود. همان خانواده‌ای که پدرش ضعیف شد و خم به کمرش افتاد اما اجازه نداد که این بحران به بحران دیگری تبدیل شود. خانواده سرمایه تاریخی، دینی و فرهنگی ماست و نباید آن را تحت فشار قرار بدهیم. چرا با تمام این پیشرفت‌ها ما شاهد مرگ و میر افراد در آمریکا و اروپا هستیم چون در آن جامعه خانواده به معنای واقعی دیده نیمشود افراد جدا از هم زندگی می‌کنند و پناهگاهی وجود دارد و آدم ها به تنهایی مبارزه می‌کنند و در تنهایی می‌میرند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.